امیرعباس گل پسرم متولد3 تیر1380 و کوثرامیرعباس گل پسرم متولد3 تیر1380 و کوثر، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه سن داره

زیباترین گل پسر و گل بسر دنیا

احساس های مادرانه

  دخترم، عزیزترینم خنده کن کودک نازنین من،از تو جانم به تن است،جايت آغوش من است....  دوستت می دارم کودک من دخترم دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم خداجونم ممنونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم     پسرم، عزیزترینم این روزها احساس کردم که چقدر بزرگتر شده‌ای. این روزها به داشتن پسر دلبندی چون تو بیشتر از پیش به خود بالیدم. این روزها با برخوردهای مردانه‌ی زیبایت مرا وادار کردی که بیش از پیش خدایم را بخاطر وجود نازنینت شکر کنم. پسرم دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم خداجونم ممنونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ...
20 آذر 1391

زینب دختر عمو بهرام

  شب جمعه عمو و زن عمو و زینب قرار شد بیان خونه ما و من شروع کردم به درست کردن پیتزا و کوثرم کنارم بود و به من کمک می کرد قوت قلب مامانی اینم کوثر خانم و زینب جان دختر عمو جان بهرام ...
20 آذر 1391

کوتاهی موهای کوثرجان

روز جمعه 26 آبان 91ساعت12 با بابایی و کوثرخانم رفتیم  و جلو موهای نازگل رو کوتاه کردم آخه عروسکم موهای بلندو خیلی دوست داره ولی چون دیگه خیلی موهای جلوش بلند شده بود خودشم تمایل داشت کوتاه کنیم براش وقتی رفتیم آرایشگاه مثل یه تیکه ماه نشست رو صندلی و خانم آرایشگر بعد از یه عالمه تعریف و تمجید موهای جلوشو کوتاه کرد اگه ناز گل و ببینید حسابی بهش میاد مامان جان قربونت برم مبارکت باشه   ...
20 آذر 1391

وسایل شخصی خانم ناز برای مهد91

مهدکودک خانم ناز اطلاع دادند که مسواک و خمیر دندان و ژل دست و دستمال مرطوب تهیه کنیم و به مهد تحویل بدهیم ما هم همون روز رفتیم رفاه و همه را تهیه کردیم و تحویل مهد کودک دادیم و ناز دارخانم خیلی خوشحال بود و ما هم از خوشحالی دخترم خوشحال تر قربونش برم با اون صورت ماهش     ...
20 آذر 1391

شب سوم شب حضرت رقیه س

شب دوم محرم بچه های هیات به همسرم خبر دادند که فردا شب که شب حضرت رقیه است بابا داود و کوثر 3 ساله باید دم در هیات بایستند و به عزاداران خوش آمد گویی بگویند و بابا جان با کمال میل قبول کردند . شب سوم با وجودی که بابایی کمی کسالت داشت ولی همه  آماده شدیم و رفتیم هیات و کوثر هم لباس سبز پوشیدبود و چفیه به سر و عروسکش هم تویی دستهاش امازیاد پیش بابایی نماند و زودی آمد پیش من چون مدتیه وابستگیش به من زیاد شده ولی همین که شب رقیه س اسم دخترم و بابایی ثبت شد خوشحالم چرا که توفیق می خواهد و ان شاالله امام حسین ع و اولاد و برادرش عباس ع در حق بچه هام و خانواده ام دعا کنند و هر چه خوبی در این دنیا از اول تا...
18 آذر 1391

بیمه عمر نازگلامون

چند مدت پیش با بابایی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که     بچه هامون را بیمه عمر کنیم و امروز 29 آبان 1391 روز دوشنبه رفتم به طرف شرکت بیمه پاسارگادبرای بیمه عزیزانم ولی پیداش نکردم و بعد با شرکت بیمه تماس گرفتم و ساعت 2.30 آقای عظیمی از بیمه پاسارگاد آمدند و دو تا گلامون رابیمه کردند ان شاالله مبارک باشه مامانی ها دست بابایی هم درد نکنه که زحمت کشیدند و هزینه را متقبل شدند بابایی ان شاالله همیشه سلامت و موفق باشی ان شاالله این بیمه فقط و فقط برای مصارف شادی و خوشحالی استفاده بشه مثل دانشگاه ازدواج جهیزیه خرید خانه و ماشین مامانی ها مبارکتون باشه مبارک ...
9 آذر 1391